وقتی حس میکنی خلاقیتتو از دست دادی

,
وقتی حس میکنی خلاقیتتو از دست دادی


بن تالون، تصویرگر و نویسنده، برای مجموعه‌هایش در مورد معنای خلاق بودن، این موضوع را در نظر می‌گیرد که احساس گیر کردن ممکن است به اولویت دادن به یک نوع خلاقیت به قیمت دیگری منجر شود.

وقتی به درک روشنی از دو نوع اصلی خلاقیت دست یافتم، خیلی چیزها ناگهان معنا پیدا کردند. پلگ تاپ، که خود را مربی خلاق‌های موفق در یک دوراهی توصیف می‌کند، در پادکست The Creative Condition درباره آنها صحبت کرد. او به دیوار برخورد کرده بود، و فرآیندی را که اکثر ما با آن آشنا خواهیم بود طی کرد – فقدان انگیزه ناشناس. ناامیدی. بدحالی او بحران روحی را خود نامید. آن را هر چه دوست دارید بنامید – از دست دادن ناشناس جرقه خلاق برای کار ما یک تجربه تلخ است. چیزی که Peleg متوجه شد این بود که او خلاقیت عاطفی خود را نادیده می گرفت و فقط از خلاقیت فکری برای اداره آژانس طراحی خود استفاده می کرد و علیرغم موفقیت مالی و رضایت مشتری، او سوخته بود و راه خود را گم کرده بود.

من دو نوع خلاقیت را یاد گرفتم: خلاقیت فکری و خلاقیت احساسی. ما واقعاً در بخش خلاقیت فکری خوب هستیم زیرا این خلاقیت برای حل مشکلات است. ما به عنوان افراد خلاق عاشق حل مشکلات هستیم! ما عاشق حل مشکلات با ایده‌ها هستیم و پس از آن دوست داریم استعداد هنری خود را هدایت کنیم تا آن راه‌حل را در جهان نمایان کنیم. ما بیشتر عمر خود را در آن فضای خلاقیت فکری می گذرانیم.

وقتی حس میکنی خلاقیتتو از دست دادی

اما بخش دیگری از ما وجود دارد – این خلاقیت احساسی – که باید به آن پرداخته شود. این گونه است که ما صدای معتبر خود را در جهان بیان می کنیم. ما که هستیم؟ ما برای چه هدفی اینجا هستیم؟ ما به چه چیزی اعتقاد داریم؟ اگر به آن بخش از خود، آن خلاقیت عاطفی، خروجی ندهیم، خوب حدس بزنید چه اتفاقی می افتد؟ ما گیر می کنیم. آن بخش احساسی از خودمان وجود دارد که می خواهد خود را ابراز کند. می خواهد جاری شود.»

این دو، البته، لازم نیست متقابل یکدیگر باشند. چیزی که این عناوین جدید به من دادند راهی بود برای عقب نشینی، به تمرین خود در هر زمان معین نگاه کنم و ببینم چه تعادلی بین دو نوع خلاقیت داشتم. از زمانی که در سال ۲۰۰۷ شروع به جمع‌آوری یک مجموعه تصویرسازی کردم، می‌دانستم که اگر می‌خواهم امرار معاش کنم و از کار لذت ببرم، باید روح داشته باشم و آبم را جاری کنم. اگر من فقط هنری می ساختم که احساس می کردم صنعت می خواهد ببیند، که با روندهای فعلی روبرو می شود، جدا شدن از علایق، شخصیت، تجربیات و کنجکاوی خودم، من را به خود منحرف دانش آموزی خود تبدیل می کند، که نمی تواند خود را در مورد چیزی به کار گیرد. که شبیه جادو نبود

البته، اگر من فقط برای خودم هنر می ساختم، در چنین مرحله جنینی، کسب درآمد کار جهنمی بود. ممکن است – برخی از افراد ترجیح می دهند کار دیگری انجام دهند تا بتوانند وقت خود را صرف کنند و کارها را منحصراً طبق شرایط خود انجام دهند – اما برای همه کارساز نیست. حتی اگر می توانستم، نمی دانستم از کجا شروع کنم. این می تواند کمیسیون های مناسبی باشد که خرده ها را در مسیر پیش روی من پراکنده کند.

بنابراین، موضوع، مشتریان بالقوه را انتخاب کردم و هویت بصری ای را شکل دادم که با شخصیت من همسو بود. من با دیگران در پروژه های جانبی بیشماری همکاری کردم که آزادی و عدم فشار زیادی را به همراه داشت و قطعاتی را که دوست داشتم در کارنامه خود نشان می دادم. همیشه، آن بیت‌ها با افراد با تجربه‌تر در صنعت طنین‌انداز می‌شد و درهای غیرمنتظره‌ای را به عرصه‌ها و بازارهای جدید گشود.

وقتی پلگ این دو توصیف ساده را بر من گذاشت، بلافاصله نیاز اصلی خود را درک کردم – یک خروجی دائمی برای خلاقیت عاطفی من. من همیشه برای این کار سخت کار کرده ام، اما هرگز اسمی برای آن نداشتم، بنابراین گاهی اوقات به شانس واگذار می شد. اما من همیشه راه هایی برای ابراز وجود بدون هیچ محدودیتی می ساختم یا پیدا می کردم. از طریق نقاشی، یا نوشتن، یا پادکست، یا سخنرانی عمومی، من این قدرت را داشتم که ایده های شخصی را کشف کنم، غم و اندوه را کنار بگذارم، به بی عدالتی حمله کنم، یا بدون هدف نهایی بازی کنم، گویی هنوز در ماشین مهد کودک چکه می کنم. تشک بازی با موضوع

خلاقیت عاطفی من به من کمک می کند تا مطمئن شوم در مسیر درستی هستم. گاه به گاه، ما نیاز به اصلاح آن داریم – زیرا در حین حرکت در مسیر شغلی و زندگی گسترده تر، تکامل می‌یابیم، و اگر خلاقیت خود را مطابق با آن تطبیق ندهیم، قطع ارتباط دوباره اتفاق می‌افتد و شروع به زیر سوال بردن توانایی خود می‌کنیم.

بسیاری از خلاقیت در مورد دوگانگی و تعادل است. من همیشه از چالش پارامترهای مختصر تجاری لذت برده ام. کار حرفه ای مورد علاقه من چیزهایی بوده است که به بخش های مساوی احساسی (برای من) و خلاقیت فکری (برای مشتری و مخاطبانش) نیاز دارد. این مورد برای اکثر پروژه های من بوده است، زیرا لازم است از نمونه کارهام به عنوان بیانیه قصد و همچنین نمایشی از کارهایی که انجام داده ام و می توانم استفاده کنم. این نیت کاری را به ارمغان آورد که به من امکان ابراز وجود را می داد.

در طول دوره‌های کاری مشغله‌ام، از دست خودم عصبانی می‌شوم که پروژه‌های جنبه‌ی صرفاً احساسی را روی هم می‌گذارم، اما متوجه شدم – همانطور که Peleg هشدار می‌دهد – اگر به بخش احساسی خلاقیت خود توجه نکنیم، ما چیزی مهم را تسلیم کنیم، و چیزی که قلب ما را پر از شادی کرد، صرفاً تبدیل به شغلی می شود که مانند گذشته آن را دوست نداریم.

بن تالون در حال بررسی “ماهیت، رفتار و روانشناسی خلاقیت” به عنوان بخشی از شرایط خلاق است. این یک پادکست فعلی است و یک کتاب قرار است در اواخر سال ۲۰۲۳ دنبال شود. 
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید